جدول جو
جدول جو

معنی سه چوب - جستجوی لغت در جدول جو

سه چوب
(سِ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. دارای 141 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست چوب
تصویر دست چوب
چوب دستی، عصا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه رود
تصویر سه رود
سه تار، یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر از کاسۀ تار است و با ناخن سبابۀ نواخته می شود. این ساز در قدیم دارای سه سیم بوده، اما امروزه چهار سیم دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث شکل، سه کنج، در ریاضیات مثلث
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ / لِ)
بازی الک دولک. رجوع به الک دولک شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ / رِیِ)
چوبهایی که بردیف پهلوی هم چیده شده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 358)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ / لِ)
چوب درازی که بدان کشتی رانند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خله
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
همان آلاچیق یا الاچیق است، و اصل کلمه الاچیق همین اله چوب است، چوب به چوق و چیق تصحیف یافته.
- امثال:
چه زید بپای پیلان اله چوب ترکمانی.
رجوع به الاچیق و آلاچیق شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
پی جوب. قسمی سپیدار. رجوع به پی جوب و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 188 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
کنایه از اسب و شتر باشد. (برهان) (آنندراج). اسب و شتر. (ناظم الاطباء). رجوع به کوه کوب شود
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ)
موالید ثلاثه. (آنندراج) (غیاث) :
بچار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت
بیک رقیب و دو فرع و سه نوع و چار اسباب.
خاقانی.
امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کند
هفت محیط دایگی چار بسیط مادری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ بَ)
کنایه از زمان کودکی، جوانی و پیری و زمان تهجد، اشراق و چاشت. در قدیم در همین اوقات ثلاثه نوبت می انداختند، اما از زمان سنجر پنج نوبت مقرر شده. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). و نوبت انداختن را نیز گویند، یعنی نقاره زدن چه در قدیم سه وقت نوبت می انداخته اند و آنرا اسکندر وضع کرد و در زمان سنجر پنج و به پنج نوبت شهرت یافت. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مثلث. (فرهنگستان). مثلث و هر چیز که دارای سه زاویه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 256 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ، رباب و بربط است. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
موالید ثلاثه است که حیوان، نبات و جماد باشد. (برهان) (غیاث) :
بچار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت
بیک رقیب و دو فرع و سه نوع و چار اسباب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَبْ بَ / بِ / دَ بَ /بِ)
سوزنی در دو شعر ذیل این ترکیب را آورده است اما بر معنای آن وقوف نیافتیم:
فردات برم به خرفروشان
گویم خرکیست نادر و تیر
جودانت کنم بنوک برمه
در کونت کنم دو دانۀ سیر
وانگه دبه چوب ده، بگردن
با تو که کند بچوب تقصیر
از سوزش کون دوانه گردی
زانگونه که در نیابدت تیر.
سوزنی.
عصایی چون دبه چوبی بکف کرده برآمد خر
ز بیماری همی لنگید و می پنداشت رهوارم
به خر گفتم تو بی ماری و من بامار اگر خواهی
که بیماریت به گردد بخور زین سرخ سر مارم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ / مِ)
میل سرمه. (غیاث). میل سرمه و در عرف هند سرمه چو بدون موحده شهرت دارد و چون توافق این دو زبان زیاده از بیان است دور نیست که این در فارسی صحیح باشد، مثل جاروب و جارو و رفت و روب و رفت و رو. (آنندراج). میل. (ربنجنی) :
گشت چو جاروب در او خاکروب
کرد ز سیخش همه کس سرمه چوب.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ تِ)
کنایه است از دست راست و آن در خطاب بر نابینایان بی قاید که بیراه شوند گفته شود یعنی به طرف دستی که عصا در آن است و عصا معمولاً به دست راست باشد. (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
درختی که من ّ شیرخشت بر آن افتد. (بحر الجواهر). گیاهی که شیرخشت بر آن نشیند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است (در کیماک) بر کران آب نهاده و آبادان و اندر وی به تابستان مردم بسیار باشند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از که چون
تصویر که چون
چونکه چون (هم در تشبیه بکار رود و هم در تعلیل)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بوسیله سلاح یا آلات کوه را بکوبد، فرهاد عاشق شیرین، اسب یا شتر قوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش چوب
تصویر شش چوب
مستراح موقت که در اردوها از چوب سازند
فرهنگ لغت هوشیار
سه پستا 1 سه بار کوس کوفتن در کاخ شاهان، کودکی جوانی و پیری سه بار نقاره کوبیدن در شبانه روز در سرای شاهان، کودکی جوانی پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه نوبه
تصویر سه نوبه
سه پستا 1 سه بارکوس کوفتن در کاخ شاهان، کودکی جوانی و پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه نوع
تصویر سه نوع
سه گن سه گونه بربسته رسته و جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
سه جان: بربسته (جماد) رسته (نبات) جنبنده (حیوان) موالید ثلاثه جماد نبات و حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث، سه کنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی چوب
تصویر پی چوب
قسمی سپیدار پی جوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست چوب
تصویر دست چوب
عصا، چوب دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه روح
تصویر سه روح
((س))
موالید ثلاثه، جماد، نبات و حیوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
تکه ای سازی مربوط به سرنا که در رزم و بزم نواخته می شده است
فرهنگ گویش مازندرانی